دوباره شب
و مینویسم به یاد تو
تویی که دور گشتهای ز من
دوباره چهار صبح
خواب نمیرود به چشم خسته م
قلم به دست
نشسته ام کنج خاطره
طنین آن صدای عاشقانه ات
نوازشی به گوش من
میکند، عبور میکنم
فرو میروم به عمق یک خیال
خیال دیدن دوبارهی دویدنت
خیال باران
فرار میکنم
دور میشوم ازین جهان پر سراب
پناه میبرم به قرص خواب
یا که جرعهای شراب
فرار میکنم به آسمان آبی قلم
مینویسم از دلم
ولی نمانده طاقتم، نمیکشم
باز افتادم از نفس
مینویسد این قلم خودش
نشسته ام کنار پنجره
نگاه عاشقانهای ز لالهها
بوسهای ز ماه
نوازش نسیم مهربان شب
دگر نمانده طاقتم
تو نیستی
بازدید : 379
جمعه 11 ارديبهشت 1399 زمان : 14:51